فارس فلان، ترک بهمان، کرد فلان، عرب بهمان، بلوچ فلان، ترکمن بهمان، گیلک فلان، لر بهمان، مازندرانی فلان، خراسانی بهمان، شمالی فلان، جنوبی بهمان، اصفهانی فلان، قزوینی بهمان، آبادانی فلان، تهرانی بهمان، مسلمان فلان، یهودی بهمان، زرتشتی فلان، مسیحی بهمان، مذهبی فلان، بی مذهب بهمان، کمونیست فلان، لیبرال بهمان، فدرالیست فلان، ناسیونالیست بهمان و ...
همیشه دوست داریم به دنبال یک مقصر در بین خودمان بگردیم و همه تقصیرات را به گردن او بیندازیم و خود را در ایجاد مشکلات و معضلات بی تقصیر، پاک و منزه بدانیم. فکر می کنیم تمسخر دیگران و جوک ساختن برای گروههایی از مردم علاج مشکلات و دردهای ما و داروی آرامش بخش است. احساساتی بودن و احساسی کار کردن همیشه بر کارهای ما غلبه دارند. تحمل دیگران برایمان تا وقتی معنی دارد که مانند ما فکر کنند و به ساز ما برقصند. دچار خود شیفتگی های منطقه ای، قومی و شهری شده ایم. انگار نه انگار که همه مردمان یک سرزمین هستیم. وقتی با مشکلی مواجه می شویم، به جای همفکری، همدلی، همکاری، همیاری و کار گروهی، هر کسی یا هر گروهی سعی می کند که اول دیگران و گروههایی را که عضو آنها نیست را متهم سازد و وادار به اعتراف کند! برای راحت کردن کارمان هم کافیست گروهی یا فردی را "مقصر" بنامیم و مشغول انگ و برچسب زنی به او یا آنها شویم. در حالی که از رفتارها و کارهای خود غافل هستیم و گاهی اوقات فراموش می کنیم که خودمان بیشتر از بقیه مشغول ضربه زدن و آسیب رساندن به خود و رفتن به سمت راه بی نتیجه و بی فایده هستیم.
گاهی اوقات عده ای فکر می کنند که حساب ایشان از بقیه جدا است و مسائل دیگران به ایشان ربطی ندارد. خود را از همه لحاظ تافته جدا بافته می دانند و فکر می کنند سرنوشتی جدا از سرنوشت بقیه مردم در انتظارشان است. در صورتی که اصلاً این طور نیست. شاید امروز شما راحت باشید، شاید امروز برای شما مهم نباشد و مانند دیگران درگیر چنین مشکلاتی نشده باشید، اما وابستگی، پیوستگی و سرنوشت مشترک مردم ایران به گونه ای است که فردا این مشکلات و دردسرها یقه شما را می گیرد و شما را رها نمی کند. چون روزی که باید واکنش نشان می دادید، نقش انفعالی، خنثی و بی طرف را بازی کردید. شاید شما به مشکلی مشابه با مشکل دیگران گرفتار نشوید، اما اثرات آن دامنگیر خواهد بود و همه را در بر خواهد گرفت. آن روز، روز حسرت و پشیمانی همه خواهد بود.
البته منظور این نوشته مطلق گرایی و دیدن همه به یک چشم نیست. انسان ها خاکستری هستند. یعنی هر کسی نه خوب مطلق و نه بد مطلق است. هر کسی دارای صفات، روحیات و ویژگی های خاص و منحصر به فرد خودش است. که در برگیرنده چیزهای زیادی است. ولی متأسفانه گاهی ضد فرهنگ ها تبدیل به عرف، رسم، عادت، روش کاری و فرهنگ می شوند. وضعیت به گونه ای پیش می رود که دگراندیشان، منتقدان و پرسشگران بایکوت، سرکوب و تحقیر می شوند. فضا محدود می شود و هیچکسی حق حرف زدن ندارد. مگر اینکه متعلق به گروه خاصی باشد. اینجاست که باید گفت شکست و تباهی سرانجام نهایی و پایانی چنین مردمی و چنین جامعه ای است.
هر کسی آزاد است هر عقیده و اندیشه ای داشته باشد. می خواهد سیاسی باشد یا اجتماعی یا پیرو یک مکتب خاص یا مذهبی یا فرهنگی یا ... و می تواند عقیده و اندیشه را به آسانی بیان کند. ولی باید دانست که وقتی این عقیده و اندیشه ها حالت بت و مقدس برای ما پیدا کنند و جنبه و رنگ و بوی دشمنی با دیگران، دشمن سازی و انسان ستیزی (اعم از انسان ستیزی قومی، ملیتی، مذهبی، نژادی، زبانی، کشوری و ...) به خود بگیرند. باید نام چنین تفکری را "سقوط " گذاشت. همانطوری که یک جامعه بدون پلورالیسم تبدیل به یک زندان بزرگ و رنج آور می شود، انفعال، دشمنی با دیگران و نبود فضای انتقاد و پرسشگری هم ضربه مهلکی به همه اقشار جامعه است.