۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۰, جمعه

ایرانی! لطفاً به خودت نخند و برای خودت جوک نساز، تو هیچ فرقی با آن کسی که برایش جوک ساختی و به او می‌خندی، نداری

ایران هزار رنگ را با کارهای خودمان خراب نکنیم... جوک‌های قومی - نژادی یکی از زشت ترین پدیده‌های ضد فرهنگی در جامعه ایران است که متأسفانه حتی به سطح رسانه‌های عمومی هم رسیده است. حتی بعضی از به اصطلاح کمدین‌ها و طنازان! برای لودگی و خوشمزگی بیشتر زبان، گویش، لهجه یک قوم یا مردم یک شهر و منطقه خاص را اسباب تفریح و سرگرمی خود قرار می‌دهند و ابایی هم ندارند که به صورت واضح و روشن نام آن قوم یا شهر و منطقه مورد نظر را بر زبان بیاورند تا درصد و میزان خوشمزگی (در اصل مشمئز کنندگی) بالا برود و این کار برای همه عادی شود و باب و روال همه مجالس شود. دیگر حریمی نباشد و این کار زشت و ناپسند محسوب نشود.

عمری است که با این پدیده مخرب، ضد انسانی، ضد فرهنگی و ضد اجتماعی رو به رو هستیم. نه فقط جوک، بلکه حتی فرهنگ، لباس و آداب و رسوم مردم هم قربانی این ناهنجاری شده است. مبارزه با این عادات غلط نیاز به عزم ملی دارد. یعنی باید جلوی این کار را گرفت و با زبان خوش، دلیل و منطق دیگران را آگاه و از این کار نهی کرد. کودکان و نسل جدید را با دیدگاه انسانی بزرگ کرد و به بچه‌ها یاد داد که همه در درجه اول انسان و بعد ایرانی هستیم.

داشتن این همه تنوع در زبان، گویش، لهجه، فرهنگ، لباس و آداب و رسوم قومی، منطقه‌ای - محلی باید مایه افتخار هر ایرانی باشد و قدر و منزلت آن را بداند. چون میراث ما، جهان و بشریت است. اصلاً ایران یعنی همین و ایرانی بودن چیزی به جز این‌ها نیست. ایران و ایرانی یعنی همه این‌ها با هم.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۸, چهارشنبه

خانم شادی صدر! جامعه زن ستیز و مردسالار، دستپخت و آش دسته جمعی گروههای مختلفی است، از جمله خود زنان

خوب یا بد بودن یک جامعه نتیجه و محصول کارهای زنان و مردان آن جامعه است، نه فقط مردان... نگاه مطلق یا سیاه و سفید به پدیده‌های اجتماعی از پایه و اساس باطل است. چون اعضای جامعه، سیستم‌های اجتماعی و گروههای اجتماعی (از جمله خانواده) را انسان‌ها تشکیل می‌دهند و انسان (چه زن چه مرد) خاکستری است. یعنی هر انسانی مجموعه‌ای از صفات و ویژگی‌های مختلف است. صفات خوب و صفات بد. هیچکسی نه خوب مطلق است و نه بد مطلق یا به عبارتی نه سفید است و نه سیاه. زن بودن یا مرد بودن خصوصیات مشترکی را برای هر یک از این دو جنس به ارمغان می‌آورد که انسان‌ها را از لحاظ جنسیتی به دو گروه مونث و مذکر تقسیم می‌کند. هر کدام هم دارای خصوصیات خاص خود هستند. اما این به معنی شبیه بودن و یکسان بودن همه زنان در گروه زن و همه مردان در گروه مرد نیست. یعنی نه همه خانم‌ها فرشته هستند و نه همه آقایان بدجنس، ظالم و زورگو! نه همه خانم‌ها خوب و بی‌تقصیر هستند و نه همه آقایان مردسالار، چشم چران، متلک گو یا هر فلان و بهمانی دیگر!

تمام تحلیل‌هایی هم که بر اساس نگاه مطلق (سیاه و سفید) نوشته می‌شوند دچار این مشکل هستند که همه چیز را از یک زاویه و یک دیدگاه خاص و محدود بررسی می‌کنند و کاری به بقیه شرایط، عوامل و پارامترهای مهم و موثر در بروز یک پدیده اجتماعی - انسانی ندارند. در نتیجه چنین تحلیل‌هایی شاید بتوانند موضوعی را بیان کنند، اما در ارائه راهکار و راه حل دچار ضعف و خطا هستند. چون همه چیز را نادیده گرفته‌اند و یک طرفه به قاضی رفته‌اند.

جامعه فعلی ایران محصول یک شب یا دو شب، یک روز یا دو روز نیست که گروهی خاص (مثلاً مردان) فقط سازنده و به وجود آورنده آن باشند و در نتیجه مسئول و همه کاره محسوب شوند. جامعه فعلی ایران نتیجه یک پروسه طولانی چند هزار ساله است. مردسالاری، زن ستیزی و نگاه جنسیتی - ابزاری به زنان و دختران حاصل پارامترهای زیادی از جمله سیاست، مذهب، جامعه، فرهنگ، عرف، سنت، رسم و رسوم، آموزش، پرورش، تربیت، خانواده و ... است. یعنی در این پروسه خود زنان هیچ نقشی نداشته‌اند؟! اگر پسری با عقاید ضد زن و مردسالارانه رشد می‌کند، تربیت می‌شود، بزرگ می‌شود، وارد جامعه می‌شود و در نهایت زندگی، فکر و ذکرش، کار و تفریحش به آزار و اذیت زنان و دختران ختم می‌شود. آیا پدر او خواسته است که او تبدیل به چنین انسانی شود؟ آیا مادر او هیچ نقشی در تولید این پدیده انسانی و اجتماعی نداشته است؟ معلم چطور؟ دبیر چطور؟ مسئولان حکومتی و دولتمردان چطور؟ فعالان مدنی، اجتماعی و فرهنگی چطور؟ رسانه‌ها (تلویزیون، رادیو، روزنامه‌ها، مجلات، وب سایت‌ها، وبلاگ‌ها و ...) چطور؟ و هزار و یک عامل دیگر.

هر انسانی محصول افکار، اندیشه‌ها و عقاید خودش، پدر و مادر، خانواده، محیط زندگی، سیستم آموزشی و تربیتی و سیستم حاکم بر جامعه‌ای است که او در آن زندگی می‌کند. محصول خراب هنر یک گروه یا فرد خاص نیست. بلکه خروجی سیستم است. در سیستم هم همه اعضاء و بخش‌ها نقش دارند و موثر هستند. حالا نقش هر کدام یک چیز است. ولی وقتی خروجی سیستم نامطلوب است، باید همه عوامل و بخش‌های کلیدی را بررسی کرد. نه اینکه مثلاً یک جایی را مقصر دانست و بقیه را بی عیب و نقص، درست، پاک و منزه فرض کرد. اگر فقط به بخش‌هایی از سیستم رسیدگی شود، ممکن است در کوتاه مدت اثربخش باشد و نتیجه بدهد. اما در طول زمان و با گذشت زمان، باز برمی‌گردیم به سر جای اول. چون همه چیز را نادیده گرفته‌ایم و فقط یک عنصر/المان خاص را دلیل و عامل محصول و نتیجه نامطلوب فرض کرده‌ایم.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

آقای شیخ امارات! هر وقت پشت گوش‏هایت را با چشمان خودت دیدی، ادعای مالکیت جزایر ایرانی را داشته باش

جناب شیخ اماراتی، آرزو بر جوانان! عیب نیست و هر انسانی می‏تواند خواب ببیند، برای خودش رویا ببافد و در دنیای توهمات و آرزوهایش غرق شود. اما آرزوی دزدی و سرقت آن هم از نوع ادعای مالکیت سرزمین دیگران، بدترین نوع آرزوها است که سرانجامی نخواهد داشت. قبل از شما هم صدام حسین بعثی چنین خوابی دیده بود، اما دیدید که آن دیکتاتور به چه حال و روزی افتاد و سرنوشتش به کجا ختم شد. مردم ایران مردمانی مهربان و انسان دوست هستند. عاشق صلح، دوستی و رابطه با همه کشورهای دنیا از جمله کشورهای همسایه و منطقه هستند. اما بدانید که همیشه پاسخ سخت و محکمی در طول تاریخ به دزدان، راهزنان، متجاوزان و دشمنان ایران داده‏اند. پس بهتر است شما هم در همان خواب و خیال باقی بمانید. هر وقت پشت گوشهایتان را با چشمان خود (و نه با کمک آینه، دیگران و اربابان) دیدید، ادعای مالکیت بر خاک ایران را داشته باش!

۱۳۸۹ فروردین ۳۱, سه‌شنبه

حمیده خیرآبادی: نادره ایران و گیلان، مادر مهربان خاطرات ما

یادش به خیر... همیشه وقتی نام حمیده خیرآبادی را در تیتراژ سریال‏ها و فیلم‏های سینمایی می‏دیدم، با خودم می‏گفتم: باز یک نقش تکراری و کلیشه‏ای! ولی با این حال، بازی خانم نادره را خیلی دوست داشتم. چون همان نقش مادر را همیشه به خوبی بازی می‏کرد. همیشه بازی و کلامش به دلم می‏نشست. دیگر به نقش‏های حمیده خیرآبادی عادت کرده بودم. اصلاً دوست داشتم در هر فیلم و سریالی که حضور دارد، همان نادره و مادر همیشگی باشد. الحق که مادر سینمای ایران بود. نقش‏های به یاد ماندنی زیادی را در کارنامه کاری خود به یادگار گذاشت و یک دنیا خاطرات با آثار و کارهایش برای ما.

بازی او در مجموعه پدر سالار، واقعاً به یاد ماندنی بود. مجموعه‏ای که هنگام پخش آن خیابان‏ها خلوت می‏شد و همه پای تلویزیون‏های خود به تماشای این سریال می‏نشستند و فردا صبح از کارهای پدر خانواده، مادر خانواده، عروس ناراضی خانواده و سایر اعضای خانواده برای هم تعریف می‏کردند. اگر چنین کارهایی زیبا و ماندگار از کار درآمدند و به عنوان خاطرات یک نسل یا یک دوره زمانی جامعه ایران شناخته می‏شوند، بی شک این حاصل تلاش هنرمندانی مانند نادره است.

حمیده خیرآبادی بازیگری بود که نسل‏های زیادی از جامعه ما از او و فیلم‏هایش خاطراتی دارند. این حاصل یک عمر تلاش و فعالیت او بود که حتی تا همین آخرین سال‏های عمرش هم کار بازیگری را رها نکرد و به کار خود ادامه داد.

اما امروز دیگر نادره در جمع ما نیست... او هم مانند خیلی‏ها دیگر ما را برای همیشه ترک کرد... اگر چه او دیگر نیست، اما یاد، نام و کارهایش برای ما به یادگار باقی مانده است. یادش گرامی و نامش زنده باد.

۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

دوستان گرامی! آیا بی مذهبان انسان، هموطن شما و ایرانی نیستند؟

من به عنوان بی مذهب، هیچ حق و حقوقی در ایران نداشته‏ام، ندارم و به نظر می‏رسد که در آینده هم نخواهم داشت... گناه من و دوستان بی مذهب چیست؟؟؟ ... آیا مردم گناه و جرم بزرگی مرتکب شده‏اند که مانند شما نیستند؟ آیا همه باید به ساز شما برقصند، مانند شما باشند و مانند شما فکر کنند؟ آیا انسانیت یعنی همه یک شکل و یکسان باشند؟ آیا ایرانی بودن منحصر به چیزهایی خاص از جمله مذهب است؟ آیا گروههای بی مذهب، دگر اندیش، قومیت‏ها و اقلیت‏های مذهبی تا زمانی خوب و ایرانی محسوب می‏شوند که حرفی از خواسته‏هایشان نزنند، ساکت باشند و حق و حقوقشان به بهانه اتحاد و جلوگیری از تفرقه نادیده گرفته شود؟ آخر این چه اتحاد و وحدتی است که در آن همه باید به جای همدل شدن، همکاری، همفکری و کار گروهی برای رسیدن به خواسته‏های ملی و گروهی خود (در عین حال همه خودشان باشند و هر کسی عقاید و اندیشه‏های خودش را داشته باشد)، همه باید حتماً تن به یک اندیشه و عقیده خاص بدهند؟ چرا معیارهای انسانی را ابزار و وسیله کار خود قرار ندهیم؟ چرا ایرانی بودن و هموطن هم بودن معیار کارهای ما نباشد؟ گیرم که گروهی اکثریت مطلق و نسبی جامعه ایران باشند، آیا اصرار این گروه به حذف و حل نمودن دیگران در درون خود، کار درستی است؟ این اتحاد و وحدت نیست. این به معنی "با ما متحد شدن" نیست. این یعنی مانند ما شوید و خود را تبدیل به انسانی مشابه ما کنید تا شاید شما را هم در جمع خودمان بپذیریم. چنین گروهی و با چنین کارهایی حتی اگر زمانی به قدرت برسد، شکست خواهد خورد. چون راهش را درست انتخاب نکرده است و هدف وسیله را برای او توجیه کرده است. برای رسیدن به هدف خود، دیگران را نادیده گرفته است و در خودخواهی‏های خودش غرق شده است.

آن گروهی که با چهار تا نظر مخالف، متفاوت و منتقد دچار تفرقه و فروپاشی داخلی شود... آن گروهی که تحمل شنیدن صدای دیگران و خواندن اندیشه‏های ایشان را ندارد... آن گروهی که فوراً همه را از خود می‏راند و برای همه حکم صادر می‏کند و در نهایت محدود به یک اندیشه خاص است ولی ادعای فراگیر بودن، مردمی بودن و ملی دارد، همان بهتر که نباشد. چون دیکتاتوری فردی و درون گروهی در نهایت به دیکتاتوری سراسری ختم خواهد شد.

ایران یعنی مجموعه همه مردمان آن. یعنی همه کسانی که در این کشور زندگی می‏کنند. همانطوری که اکثریت حق حیات و زندگی دارند، اقلیت هم باید چنین حقوقی داشته باشند و با گروههای بزرگتر و اکثریت برابر باشند. گروههایی که شاید در ظاهر و به صورت اسمی اقلیت باشند اما در واقعیت، در مجموع و به صورت برآیند گروهی، جمعیت چشمگیری از جامعه ایران را تشکیل می‏دهند.

ای کاش روزی برسد که به جامعه انسان مدار و انسان محور دست بیابیم... ای کاش روزی برسد که همه ایرانی باشند و گروههایی ایرانی تر و خودی محسوب نشوند و بقیه مردم به جرم و گناه دگر اندیش بودن، مذهب متفاوت داشتن، قومیت متفاوت و ... اقلیت، بیگانه، غیر خودی، دشمن و خائن محسوب شوند... ای کاش...

۱۳۸۹ فروردین ۲۸, شنبه

ایران: کشوری که همه در آن فلان و بهمان هستند! چقدر به لزوم وجود پلورالیسم در بین خود اعتقاد داریم؟

فارس فلان، ترک بهمان، کرد فلان، عرب بهمان، بلوچ فلان، ترکمن بهمان، گیلک فلان، لر بهمان، مازندرانی فلان، خراسانی بهمان، شمالی فلان، جنوبی بهمان، اصفهانی فلان، قزوینی بهمان، آبادانی فلان، تهرانی بهمان، مسلمان فلان، یهودی بهمان، زرتشتی فلان، مسیحی بهمان، مذهبی فلان، بی مذهب بهمان، کمونیست فلان، لیبرال بهمان، فدرالیست فلان، ناسیونالیست بهمان و ...

همیشه دوست داریم به دنبال یک مقصر در بین خودمان بگردیم و همه تقصیرات را به گردن او بیندازیم و خود را در ایجاد مشکلات و معضلات بی تقصیر، پاک و منزه بدانیم. فکر می کنیم تمسخر دیگران و جوک ساختن برای گروههایی از مردم علاج مشکلات و دردهای ما و داروی آرامش بخش است. احساساتی بودن و احساسی کار کردن همیشه بر کارهای ما غلبه دارند. تحمل دیگران برایمان تا وقتی معنی دارد که مانند ما فکر کنند و به ساز ما برقصند. دچار خود شیفتگی های منطقه ای، قومی و شهری شده ایم. انگار نه انگار که همه مردمان یک سرزمین هستیم. وقتی با مشکلی مواجه می شویم، به جای همفکری، همدلی، همکاری، همیاری و کار گروهی، هر کسی یا هر گروهی سعی می کند که اول دیگران و گروههایی را که عضو آنها نیست را متهم سازد و وادار به اعتراف کند! برای راحت کردن کارمان هم کافیست گروهی یا فردی را "مقصر" بنامیم و مشغول انگ و برچسب زنی به او یا آنها شویم. در حالی که از رفتارها و کارهای خود غافل هستیم و گاهی اوقات فراموش می کنیم که خودمان بیشتر از بقیه مشغول ضربه زدن و آسیب رساندن به خود و رفتن به سمت راه بی نتیجه و بی فایده هستیم.

گاهی اوقات عده ای فکر می کنند که حساب ایشان از بقیه جدا است و مسائل دیگران به ایشان ربطی ندارد. خود را از همه لحاظ تافته جدا بافته می دانند و فکر می کنند سرنوشتی جدا از سرنوشت بقیه مردم در انتظارشان است. در صورتی که اصلاً این طور نیست. شاید امروز شما راحت باشید، شاید امروز برای شما مهم نباشد و مانند دیگران درگیر چنین مشکلاتی نشده باشید، اما وابستگی، پیوستگی و سرنوشت مشترک مردم ایران به گونه ای است که فردا این مشکلات و دردسرها یقه شما را می گیرد و شما را رها نمی کند. چون روزی که باید واکنش نشان می دادید، نقش انفعالی، خنثی و بی طرف را بازی کردید. شاید شما به مشکلی مشابه با مشکل دیگران گرفتار نشوید، اما اثرات آن دامنگیر خواهد بود و همه را در بر خواهد گرفت. آن روز، روز حسرت و پشیمانی همه خواهد بود.

البته منظور این نوشته مطلق گرایی و دیدن همه به یک چشم نیست. انسان ها خاکستری هستند. یعنی هر کسی نه خوب مطلق و نه بد مطلق است. هر کسی دارای صفات، روحیات و ویژگی های خاص و منحصر به فرد خودش است. که در برگیرنده چیزهای زیادی است. ولی متأسفانه گاهی ضد فرهنگ ها تبدیل به عرف، رسم، عادت، روش کاری و فرهنگ می شوند. وضعیت به گونه ای پیش می رود که دگراندیشان، منتقدان و پرسشگران بایکوت، سرکوب و تحقیر می شوند. فضا محدود می شود و هیچکسی حق حرف زدن ندارد. مگر اینکه متعلق به گروه خاصی باشد. اینجاست که باید گفت شکست و تباهی سرانجام نهایی و پایانی چنین مردمی و چنین جامعه ای است.

هر کسی آزاد است هر عقیده و اندیشه ای داشته باشد. می خواهد سیاسی باشد یا اجتماعی یا پیرو یک مکتب خاص یا مذهبی یا فرهنگی یا ... و می تواند عقیده و اندیشه را به آسانی بیان کند. ولی باید دانست که وقتی این عقیده و اندیشه ها حالت بت و مقدس برای ما پیدا کنند و جنبه و رنگ و بوی دشمنی با دیگران، دشمن سازی و انسان ستیزی (اعم از انسان ستیزی قومی، ملیتی، مذهبی، نژادی، زبانی، کشوری و ...) به خود بگیرند. باید نام چنین تفکری را "سقوط " گذاشت. همانطوری که یک جامعه بدون پلورالیسم تبدیل به یک زندان بزرگ و رنج آور می شود، انفعال، دشمنی با دیگران و نبود فضای انتقاد و پرسشگری هم ضربه مهلکی به همه اقشار جامعه است.

۱۳۸۹ فروردین ۱۶, دوشنبه

داستان شهر مشهد و مهاجران! چرا همیشه دیگران را مقصر می‏دانیم؟

نظر خواننده روزنامه خرسان: واقعاً داستان پايان غم انگيز مشهد و نابودی هويت، اصالت و لهجه شيرين آن با مهاجرت ترک‏ها، کردها، عرب‏ها، لرها، بلوچ‏ها ، شهرستانی‏ها، تهرانی‏ها و غير بومی‏ها دردناک و دردآور است!

جداً خواندن چنین نظراتی برای من جای تأسف دارد. آیا مهاجران لهجه شیرین مشهدی را نابود کرده‏اند یا عدم توجه خود مسئولین و کسانی که در زمینه کارهای فرهنگی هستند؟ آیا هویت و اصالت مشهد چیزی به جزء ساکنان آن یعنی همین مهاجران است؟ شهری که همین مهاجران آن را ساخته اند. آیا به جزء این است که مشهد پیشرفت خود را مدیون مهاجران سایر شهرهای خراسان و ایران است؟ مشهد شهری مانند تهران است که از نقاط مختلف ایران به آن مهاجرت کرده‏اند. اگر این افراد اهالی این شهر نیستند، از نظر شما مشهدی محسوب نمی‏شوند و بیگانه و مهاجر هستند، پس در این شهر چی کار می‏کنند؟ در شهری که کسی نمی‏تواند ادعای مشهدی بودن خالص را به صرف داشتن لهجه آن بکند. پیشنهاد می‏کنم تاریخچه پیدایش این شهر را بخوانید و ببینید چه کسانی مشهد را به مشهد تبدیل نموده‏اند. در ضمن وقتی خود اهالی شهر تمایل بیشتری به استفاده از فارسی معیار و جایگزینی آن با لهجه مشهدی دارند، آیا باید دیگران را مقصر دانست؟ مشهد شهر همه همین گروههایی است که نام بردید. به خصوص خود اهالی سه استان خراسان شمالی، خراسان رضوی و خراسان جنوبی.